محل تبلیغات شما



هیچی تو دنیا لذت بخش تر از این نیست که موقع خواب، لالایی بارون توی گوشات باشه. بارون می زنه و برگ ها رو میندازه. همه چیز قرن هاست که بر همین منواله. آدم ها با شادی ها و غم هایی که برای خودشون یک دنیاست، اما در برابر عظمت زمان هیچه، متولد می شن، در انوار پاییز دل می بندن، و بعد یک روز می میرن. برگ ها شاید با انگشتای بارون بریزن ولی برای مرگ آدم ها، حتی ت هم نمی خورن. 


این کتاب از اون داستان هایی داره که هرگز فراموش نمی شه. هاینریش بل، واضحه که خودش آدم عاشق پیشه ای بوده که این طور می تونه تمام زیر و زبرهای عاشقی رو شرح بده. ولی این کتاب یه نکته زیبا داره. نان سال های جوانی، در مورد عشق نیست، در مورد تاثیر "نان" بر عشق هست. من نقدهای حرفه ای و غیرحرفه ای این کتاب رو که خوندم -نقدهای به زبان فارسی- متوجه شدم  اکثرا، در مورد فقر و عشق قهرمان داستان نسبت به زنی که از روستا برای معلم شدن به شهر اومده صحبت کردن. اما به نظر من، نکته اساسی کتاب این نیست. نکته در اینه که قهرمان کتاب، فندریش، پیش از دل بستن به خانم معلم، عاشق دختر رئیسش بوده و می خواسته باهاش ازدواج کنه. برخلاف بسیاری از اشخاص، که این تغییر رویه فندریش در عشق رو، خیانت تصور کردن، من نظرم اینه که نویسنده خواسته تاثیر دردهای مشترک رو در عمق رابطه نشون بده.

فندریش، طی سال های جنگ جهانی دوم، با قطحی، فقر و گرسنگی دست و پنجه نرم کرده و در همین مدت رابطه ای عاطفی بین او و دختر رئیسش برقرار شده. دختری که در همون زمان که فندریش گرسنه بوده، در رفاه و آسایش و "با شکم سیر" زندگی می کرده. ساده لوحانه هست اگر فکر کنیم قهرمان کتابی که نویسنده اش، هاینریش بل هست، فقط چون از چشم و ابروی یه دختر جدید خوشش اومده، نامزدی و تعهدش با کس دیگه ای رو زیر پا بذاره. اون چه که فندریش در خانم معلم جذبش شده، تجربه فقر هست. 

فندریش در جایی از کتاب به دختر رئیس، می گه:

گمان می کنم اگر تو هم آن وقت ها، فقط یک بار به من نان می دادی، برایم غیرممکن بود که به خودم اجازه بدهم اینجا بنشینم و با تو این طوری صحبت کنم".

مساله دقیقا اینه که وقتی شور و احساسات اولیه از بین بره، همیشه اون کسی در عشق پیروز هست که از نظر فکری و فرهنگی بیشترین اشتراکات رو با ما داره.

*برگردان محمد اسماعیل زاده


خواهرزاده ام از مدرسه اومده می گه خاله امروز تو مدرسه فر و لایت کردم. من :|

-خاله فر و لایت؟ 

-آره، حالم از بوش بد شد

می بینم موهاش که خوشبختانه نه فر شده، نه لایت. می گم بگو ببینم چطوری فر و لایت کردی عزیزم؟

می گه: همون که واسه پوسیدگی دندونه دیگه

- :)) فلوراید خاله جون، فلوراید


هیچ وقت به کسی نگید من دلم می خواد تو چنین و چنان باشی. چون اون هرگز چنین و چنان نخواهد شد. یا همین طوری بپذیریدش یا ازش بگذرید. درخت بید، چه با رضایت خودش بره دور از برکه آب، چه با اجبار، به هر حال خشک می شه.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

classboard